مدرسه انقلاب
نویسنده:
حسین فتاحی
امتیاز دهید
نقاشی: احمد وکیلی
کمال نان گرم را به دست مادرش داد و به اتاق رفت. دست در جیب خود کرد و اعلامیه را بیرون آورد. هوای اتاق تارکتر از بیرون بود. نزدیک پنجره رفت. اعلامیه را باز کرد و در هوای نیمه روشن اتاق شروع به خواندن آن نمود. چشمان کمال تند و تند کلمات نوشته شده روی کاغذ را در مغز او تصویر می کردند. کلماتی که به کمال نیرو و توان می داد، او را امیدوار می کرد و تصمیمش را در راهی که در پیش داشت، استوارتر می ساخت...
بیشتر
کمال نان گرم را به دست مادرش داد و به اتاق رفت. دست در جیب خود کرد و اعلامیه را بیرون آورد. هوای اتاق تارکتر از بیرون بود. نزدیک پنجره رفت. اعلامیه را باز کرد و در هوای نیمه روشن اتاق شروع به خواندن آن نمود. چشمان کمال تند و تند کلمات نوشته شده روی کاغذ را در مغز او تصویر می کردند. کلماتی که به کمال نیرو و توان می داد، او را امیدوار می کرد و تصمیمش را در راهی که در پیش داشت، استوارتر می ساخت...
دیدگاههای کتاب الکترونیکی مدرسه انقلاب